امام حسن (ع)

زندگينامه پيامبر اكرم (ص) و امام رضا (ع) و امام حسن (ع)

امام حسن (ع)

۷۸ بازديد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبا مُحَمَّدٍ ياحَسَنَ بنِ عَلِيِ اَيُّهَا المُجتَبي يَابنَ رَسوُلِ اللّهِ
يا حُجَّةَ اللّهِ عَلي خَلقِهِ يا سَيِدَنا وَ مَولانا ... يا وَجيهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
 
زندگي‎نامه حضرت امام حسن مجتبي (عليه السلام)
 
در باغ ولايت، گل خوشبوست، حسن (ع)               سرو چمن گلشن مينوست، حسن (ع)
نوميـــد مشـــو ز درگـــه احســانـش               زيرا كه كريم اهل بيت است، حسن (ع)
****
به گزارش گروه استان‌هاي باشگاه خبرنگاران جوان از شهركرد، حضرت امام حسن بن علي المجتبي (عليه السلام) دومين امام شيعيان جهان و سبط اكبر رسول مكرم اسلام حضرت خاتم الانبياء (ص) است.
پدر بزرگوارشان حضرت اميرالمؤمنين و امام المتقين علي ابن ابي طالب (ع) و مادر ارجمندشان حضرت فاطمه زهرا (س) دختر پيامبر خدا (ص) و مهتر زنان دو عالم مي‌باشد.

ولادت و نامگذاري

امام حسن (ع) در شب نيمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجري قمري در مدينه منوره متولد شدند كه مادر گراميشان حضرت زهراي اطهر (س) در آن زمان، دوازدهمين بهار زندگى بابركت خويش را پشت سر نهاده بود.
ايشان نخستين پسري بود كه خداوند متعال به خانواده امام علي (ع) و حضرت فاطمه (س) عنايت فرمودند.
در آستانه طلوع فرزند دلبند فاطمه زهرا (س)، سفري براى پيامبر گرامى اسلام (ص) پيش آمد. آن حضرت (ص) براى خداحافظي به خانه علي (ع) و فاطمه (س) رفت و ضمن سخنانى، به سفارش هاى لازم در مورد مولود مباركى پرداختند كه به زودى جهان را به نور وجود بافضيلت و شريفش، نورباران و عطرآگين خواهد ساخت، و از جمله توصيه فرمودند كه او را پس از ولادت در پوشش زرد رنگ قرار ندهند.
پس از رفتن پيامبر اكرم (ص)، نخستين فرزند خانه نور، در روز باشكوهى (۱۵ رمضان سال سوم هجرى) متولد گرديد. اسماء بنت عميس به همراه بانوان ديگرى، در لحظه ولادت باسعادت حضرت امام حسن مجتبى (ع) در آنجا حضور داشتند. آنان، مولود مبارك را بي آن كه از توصيه پيامبر گرامى اسلام (ص) آگاه باشند، در پارچه زيبا و تميز زرد رنگي قرار دادند. 
رسول مكرم اسلام (ص) پس از بازگشت از سفر، به ديدار فاطمه زهرا (س) شتافت. 
وقتي رسول خدا (ص) تشريف آورد، به بانوان حاضر فرمود: فرزندم را بياوريد. پس نوزاد را به آن حضرت (ص) تقديم داشتند. او را در آغوش گرفت و فرمود: مگر فراموش كرديد كه از شما خواستم او را پس از ولادت، در پوشش زرد قرار ندهيد؟ سپس آن پوشش را از اين مولود مبارك برگرفت و پوشش سپيدى بر او افكند و رو به اميرمؤمنان علي (ع) نمود و پرسيد: چه نامي برايش برگزيده ‏ايد؟ امام علي (ع) فرمود: ما هرگز در گزينش نام فرزندمان بر شما پيشى نمي‌گيريم. (فاطمه (س) هم پيش از آن به پدر گرانمايه نوزاد و همسر گرامي خود، امام علي (ع) پيشنهاد كرده بود كه نامى براي اين نورسيده در نظر بگيرد، اما حضرت علي (ع) ضمن احترام به دخت پيامبر (ص)، فرموده بود كه در مورد نامگذارى اين نوزاد عزيز، بر رسول خدا (ص) و بر پيشواى بزرگ توحيد، پيشى و سبقت نخواهد گرفت.) 
پيامبر گرامى (ص) نيز فرمود: من هم بر پروردگار بزرگ خويش پيشى نمي‌گيرم.
در اين لحظات، خداوند تبارك و تعالى به جبرئيل فرشته وحى فرمود: «براى بنده محبوب و پيامبر برگزيده ‏ام، فرزندي متولد شده، از اين روي به نزد وى برو و سلامش برسان و تبريك و تهنيت گوى و به وى بگو؛ به راستى كه على نزد تو به منزله هارون است براي موسى، پس نام فرزند هارون را براي او برگزين.»
جبرئيل فرود آمد و مراتب تبريك و تهنيت پروردگار هستى را به پيامبر خدا (ص) رسانيد و گفت: «اى پيامبر خدا! پروردگارت دستور داده است كه اين مولود مبارك را به نام فرزند هارون نامگذارى كنيد» رسول خدا (ص) پرسيدند: «نام پسر هارون چه بود؟»، فرشته وحى گفت: «او شَبَر نام داشت»، پيامبر (ص) فرمود: «من به زبان عربى سخن مي‌گويم»، جبرئيل گفت: «نامش را حسن بگذار» لذا پيامبر اكرم (ص) در گوش راست آن پاره ماه و نوزاد گرانقدر، اذان و در گوش چپش، اقامه خواند و نام مبارك را «حسن» نهاد.
سپس (در برخى از روايات در روز هفتم) براى اين نوزاد نوراني، دو رأس قوچ كبود رنگ را قرباني (عقيقه) فرمود: و ران يكى از آن‌ها را همراه يك دينار به قابله داد. سر مبارك نوزاد را تراشيد و هم وزن موي سرش ـ كه يك درم و چيزي افزون بود ـ نقره به عنوان صدقه به فقرا، مستمندان و بينوايان داد. پيامبر اكرم (ص) سپس سر نورانى اين نوزاد را به ماده‏ خوشبو و عطرآگينى كه از زعفران و چيزهايى مشابه تركيب شده بود، معطر فرمود. سرانجام اين نوزاد عزيز را بوسه ‏باران كرد و مورد مهر وصف‏ ناپذير خويش قرار داد.
پيامبر اكرم (ص)، كنيه امام حسن (ع) را هم از شدت علاقه به ايشان، «ابو محمد» نهاد و اين تنها كنيه اوست. القاب امام حسن (ع) هم سبط، سيد، زكي و مجتبي است كه «مجتبي» معروف‌تر مي‌باشد. ضمناً امام حسن مجتبي (ع) به «كريم اهل بيت (ع)» نيز شهرت دارد.
پيامبر اكرم (ص) به امام حسن (ع) و برادرش امام حسين (ع) علاقه خاصي داشت و بار‌ها مي‌فرمود: «حسن و حسين فرزندان منند.» 
تا پيغمبر اسلام (ص) در حيات مبارك بودند، امام حسن (ع) و برادرش حسين (ع) در كنار آن حضرت (ص) جاي داشتند، گاهي آنان را بر دوش خود سوار مي‌فرمودند، مي‌بوسيدند و مي‌بوييدند.
امام حسن (ع) حدود بيش از ۷ سال، زمان جد بزرگوار خود را درك و در آغوش مهر آن حضرت (ص) به سر برد و پس از رحلت پيامبر (ص) كه با شهادت مادر گراميش حضرت فاطمه زهرا (س) دو يا سه ماه بيشتر فاصله نداشت، تحت تربيت پدر بزرگوار خود امام علي (ع) قرار گرفت.

آغاز امامت ۱۰ ساله امام دوم شيعيان (ع)

آن حضرت (ع) در سن ۲۷ سالگي و پس از حادثه دهشتناك ضربت خوردن پدر ارجمند خود امام علي (ع) در مسجد كوفه و شهادت ايشان در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجري قمري، به امر خدا و طبق وصيت آن حضرت (ع) به مقام امامت رسيد. 
مدت امامت آن حضرت (ع) ۱۰ سال به طول انجاميد و نزديك به ۶ ماه هم به اداره امور مسلمين پرداخت. در اين مدت معاويه كه دشمن سرسخت امام علي (ع) و خاندان آن امام همام (ع) بود و سال‌ها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خون‎خواهي عثمان و در آخر آشكارا به طلب خلافت) جنگيده بود، به عراق مقر خلافت امام حسن (ع) لشكر كشيد و جنگ را آغاز كرد.
پس از شهادت امام علي (ع) و سخنراني امام حسن (ع) در مسجد كوفه، همه مردم كوفه، مدائن، عراق، حجاز و يمن، با شوق و رغبت با ايشان بيعت كردند، جز معاويه كه خواست از راهي ديگر برود و با آن حضرت (ع) همان رفتاري را پيش گيرد كه با پدرش امام علي (ع) در پيش گرفته بود.

توطئه‌هاي پنهاني عليه امام حسن مجتبي (ع)

دوره كوتاه مدت خلافت آن حضرت (ع) مانند دوران خلافت پدرش امام علي (ع)، آكنده از فعاليت منافقان، خيانت كاران و جاسوسان (به حد اعلاي خود) بود كه مانع از پيروزي قاطع امام (ع) گرديد.
از طرفي معاويه به مقابله با امام حسن (ع) برخاسته بود و از سوي ديگر در پي جنگ‌هاي سه گانه امام علي (ع) و به شهادت رسيدن بيشترين ياران باوفاي اهل بيت (ع) مانند مالك اشتر و محمد بن ابي بكر، اوضاع براي سپاه اسلام بسيار دشوار شده بود.
روش زندگي و حكومت امام حسن مجتبي (ع) كه شرايط رهبري را در خود جمع داشت، در دوران اقامتش در كوفه، او را قبله نظر، محبوب دل‌ها و مايه اميد كسان ساخته بود. امام (ع) كار‌ها را نظم داد و والياني براي شهر‌ها تعيين فرمود و انتظام امور را به دست گرفت، اما زماني نگذشت كه عده زيادي از افراد، چون امام حسن (ع) را مانند پدرش در اجراي عدالت و احكام و حدود اسلامي قاطع ديدند، به توطئه‌هاي پنهاني دست زدند و حتي در نهان به معاويه نامه نوشتند و او را به حركت به سوي كوفه تحريك و ضمانت كردند كه هر گاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علي (ع) نزديك شود، آن حضرت (ع) را دست بسته تسليم او مي‌كنند يا ناگهان ايشان را به شهادت مي‌رسانند.
خوارج نيز به خاطر وحدت نظري كه در دشمني با حكومت آل علي (ع) داشتند، در اين توطئه‌ها با آنان همكاري كردند. 
در برابر اين عده منافق، شيعيان علي (ع) و جمعي از مهاجرين و انصار بودند كه به كوفه آمده و در آنجا سكونت اختيار كرده بودند. اين بزرگمردان مراتب اخلاص و صميميت خود را در همه مراحل همراهي با امام (ع) ثابت نمودند. امام حسن (ع) وقتي طغيان و عصيان معاويه را در برابر خود ديد، با نامه‌هايي او را به اطاعت و عدم توطئه و خونريزي فرا خواند، ولي معاويه در جواب آن حضرت (ع) تنها به اين امر استدلال مي‌كرد كه من در حكومت، از تو با سابقه‌تر و در اين امر آزموده‌تر و به سال از تو بزرگترم!
معاويه گاهي در نامه‌هاي خود با اقرار به شايستگي امام حسن (ع) مي‌نوشت: «پس از من، خلافت از آن توست. زيرا تو از هر كس بدان سزاوارتري.» و آخرين جوابي كه به فرستادگان امام حسن (ع) داد اين بود كه: «برگرديد، ميان ما و شما به جز شمشير نيست.» و بدين ترتيب دشمني، سركشي، توطئه‌هاي زهرآگين و گردن كشي عليه كريم آل طه (ع) از طرف معاويه آغاز شد.

اعلام جهاد براي پاسخ به ستيزه جويي معاويه

معاويه با ايجاد روح اخلال گري و نفاق، خريداري وجدان‌هاي پست، پراكندن انواع دروغ و انتشار روحيه يأس در مردم سست ايمان در مواقع مناسب، اوضاع را به نفع خود سوق مي‌داد و از سوي ديگر همه سپاهيانش را به بسيج عمومي فراخواند.
مجموع نيرو‌هاي نظامي عراق را ۳۵۰ هزار نفر نوشته‌اند. 
امام حسن (ع) هم تصميم خود براي پاسخ به ستيزه جويي معاويه را دنبال و رسماً اعلام جهاد فرمود. اگر در لشكر معاويه، كساني بودند كه به طمع زر آمده و مزدور دستگاه حكومت شام بودند، اما در لشكر امام حسن مجتبي (ع)، چهره‌هاي تابناك شيعياني مانند حجر بن عدي، ابو ايوب انصاري و عدي بن حاتم ديده مي‌شد كه به تعبير امام حسن (ع)؛ يك تن از آنان، افزون از يك لشكر بود. 
اما در برابر اين بزرگان، افراد سست عنصري نيز بودند كه جنگ را با گريز جواب مي‌دادند، در نفاق افكني توانايي داشتند و فريفته زر و زيور دنيا مي‌شدند. امام حسن (ع) از آغاز اين ناهماهنگي بيمناك بود.

توطئه‎هاي معاويه و خيانت برخي از ياران امام حسن (ع) 

اگر خيانت برخي از ياران و لشكريان امام مجتبي (ع) نبود، معاويه هرگز فرصت پيدا نمي‌كرد كه به اهداف شوم و ضد اسلامي خود برسد. چرا كه اين اقدامات نه تنها جلوي معاويه را نگرفت، بلكه او را در رسيدن به اهداف شومش تحريص كرد.
امام حسن (ع) با وجود تمام اين شرايط، تصميم نهايي براي جنگ با معاويه را در سخنراني خود در مسجد كوفه اعلام و سپاهيان را براي عزيمت به سوي نخيله فراخوان فرمود.
اما مردم كوفه آن قدر در رفتن به جنگ سستي كردند تا اينكه عدي بن حاتم كه پيرمردي بود، به عنوان نخستين نفر به پا خواست و جملاتي به كوفيان گفت و به تنهايي و به اطاعت از فراخوان و فرمان امام (ع)، پاي در ركاب نهاد و عازم نخيله شد و به دنبال او، عده‌اي ديگر به راه افتادند.
امام حسن مجتبي (ع) پس از فراخوان نبرد بر عليه شاميان، متوجه دو جاسوس از سوي معاويه در كوفه و بصره شد كه پس از شناسايي آنان، دستور قتلشان را صادر كرد و به دنبال آن در نامه‌اي به معاويه، اين چنين نوشت: «... گويا خواهان جنگ هستي، به زودي آن را ديدار خواهي كرد، پس چشم به راه باش.»
اما برنامه معاويه به طور ديگري طراحي شده بود. گرچه در ظاهر او نيز سپاهي فراهم ساخته و به سوي كوفه حركت كرده بود. ولي نقشه معاويه آن بود كه حضرت امام حسن (ع) را مخفيانه به شهادت برساند و بدون دردسر به هدف شوم خود برسد، به همين منظور چهار نفر از منافقان (به نام‌هاي عمرو بن حريث، اشعث بن قيس، حجر بن الحارث و شبث ربعي) را اغوا و جداگانه به اين كار مأمور نمود. 
امام حسن (ع) خيلي زود از اين توطئه آگاه شد و در زير لباس‌هاي خود زره پوشيد. يكي از اين منافقين، امام (ع) را در موقع نماز هدف قرار داد، اما به دليل جلوگيري زره از نفوذ تير در بدن امام (ع)، نتوانست كاري از پيش ببرد. 
طرح ديگر معاويه هم استفاده از شگردي بود كه در صفين او را به پيروزي رساند. به همين منظور سعي كامل نمود تا در ميان ياران و سپاهيان امام (ع) نفوذ كند.
امام مجتبي (ع)، عبيدالله بن عباس را كه از خويشان امام (ع) و از نخستين افرادي بود كه مردم را به بيعت با ايشان تشويق كرد، با ۱۲ هزار نفر به مسكن كه شمالي‌ترين نقطه در عراق هاشمي بود، اعزام فرمود. اما وسوسه‌هاي معاويه او را تحت تأثير قرار داد و معاويه مطمئن‌ترين فرمانده امام (ع) را در مقابل يك ميليون درم كه نصفش را نقد پرداخت، به اردوگاه خود كشاند. اين در حالي بود كه در دوره امام علي (ع)، فرستاده معاويه به مكه، دو فرزند خردسال عبيدالله را سر بريده بود. 
در نتيجه ۸ هزار نفر از ۱۲ هزار نفر سپاهي نيز به دنبال او به اردوگاه معاويه شتافته و دين خود را به دنيا فروختند.
با فرار عبيدالله ابن عباس و ديگر فرماندهان سپاه امام حسن (ع)، شرايط بسيار نامطلوبي پديد آمد، پس از عبيدالله، نوبت فرماندهي به قيس بن سعد بن عباده انصاري رسيد. ولي وسوسه‌هاي معاويه درخصوص قيس كارساز نشد، اما لشكريان معاويه و منافقان با شايعه مقتول شدن او، روحيه سپاهيان امام حسن (ع) را تضعيف كردند.
حضرت امام حسن (ع) كه براي جمع آوري سپاه به مدائن رفته بود، نه تنها موفق به انجام اين كار نشد، بلكه عده‌اي از سپاهيانش بر او شوريدند، به خيمه اش ريختند و به غارت پرداختند، آنان حتي سجاده زير پاي حضرت (ع) را ربودند و عبدالرحمن ازدي، رداي آن حضرت (ع) را از دوشش كشيد، لذا امام حسن (ع) بدون اينكه ردايي بر تن داشته باشد، سوار اسب شد و در ساباط به راه افتاد. همين كه به جاي تاريكي (مظلم ساباط) رسيد، ناگاه يكي از خوارج تروريست به نام جراح بن سنان پيش آمد، لگام اسب حضرت (ع) را گرفت و گفت: «حسن! تو نيز همانند پدرت كافر شدي!» و خنجري مسموم به ران مبارك حضرت (ع) زد كه تا استخوان شكافته و جراحتي سخت در ران ايشان پديد آمد و اين ضربت، به طوري سهمگين بود كه حضرت (ع) بسيار رنجور و بيمار گشت.
عده‌اي از كارگزاران معاويه هم كه به مدائن آمده و با امام حسن (ع) ملاقات كردند، زمزمه پذيرش صلح توسط امام (ع) را در بين مردم شايع نمودند.

پذيرش صلح تحميلي با معاويه

بالاخره همان عواملي كه امام علي (ع) و سپاهش را در مقابل معاويه متوقف ساخت، دوباره كارساز شد و صلح را بر امام حسن (ع) تحميل ساخت و وضعي براي امام دوم شيعيان (ع) پيش آمد كه جز صلح با معاويه، راه حل ديگري نمانده بود. البته امام حسن (ع) مقاومت زيادي نمود، ولي موقعي تن به صلح داد كه يارانش از پيرامونش متفرق شدند و او را تنها گذاردند.
معاويه وقتي وضع را مساعد يافت، به امام حسن (ع) پيشنهاد صلح كرد. امام حسن (ع) جهت مشورت با سپاهيان خود، خطبه‌اي ايراد و آن‌ها را به جانبازي و يا صلح ـ يكي از اين دو راه ـ تحريك و تشويق فرمود. عده زيادي خواهان صلح بودند. عده‌اي نيز با زخم زبان خود، آن امام معصوم (ع) را آزردند. سرانجام پيشنهاد صلح معاويه، مورد قبول امام حسن (ع) واقع شد. البته معلوم بود كسي، چون معاويه، دير زماني پاي بند تعهدات صلح نخواهد ماند و در آينده نزديكي آن‌ها را يكي پس از ديگري، زير پاي خواهد نهاد و در نتيجه ماهيت ناپاك معاويه و عهد شكني‌هاي او و عدم پاي بندي او به دين و پيمان، بر همه مردم آشكار خواهد شد.
امام حسن (ع) هم با پذيرش صلح، از بردار كشي و خونريزي كه هدف اصلي معاويه بود و مي‌خواست ريشه شيعه و شيعيان آل علي (ع) را به هر قيمتي قطع كند، جلوگيري فرمود.
بدين صورت، چهره تابناك امام حسن (ع) ـ چنان كه جد بزرگوارش رسول خدا (ص) پيش بيني فرموده بودند ـ به عنوان «مصلح اكبر» در افق اسلام نمودار گشت. معاويه در پيشنهاد صلح، هدفي جز ماديات محدود نداشت و مي‌خواست كه بر حكومت استيلا پيدا كند. ولي امام حسن (ع) بدين امر راضي نشد، مگر بدين جهت كه مكتب خود و اصول فكري خود را از انقراض محفوظ بدارد و شيعيان را از نابودي برهاند.
از شروطي كه در پيمان صلح مذكور آمده بود و خدا و رسول خدا (ص) و عده زيادي را بر آن شاهد گرفته بودند چنين بود؛ «معاويه موظف است در ميان مردم، به خدا و كتاب و سنت رسول خدا (ص) و سيرت خلفاي شايسته عمل كند و بعد از خود، كسي را به عنوان خليفه تعيين ننمايد و مكري عليه امام حسن (ع) و اولاد علي (ع) و شيعيان آن‌ها درهيچ جاي كشور اسلامي نيانديشد و نيز سبّ و لعن بر علي (ع) را موقوف دارد و ضرر و زياني به هيج فرد مسلماني نرساند.»
سپس معاويه با افرادي به كوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع) اجرا شود و مسلمانان در جريان امر قرار گيرند. سيل جمعيت به سوي كوفه روان شد. ابتدا معاويه بر منبر آمد و سخن گفت. از جمله آن كه: «هان‌اي اهل كوفه! مي‌پنداريد كه به خاطر نماز و روزه و زكات وحج با شما جنگيدم؟ ... به جنگ بر خاستم كه بر شما حكمراني كنم و زمام امر شما را به دست گيرم، و اينك خدا مرا بدين خواسته نايل آورد، هر چند شما خوش نداريد، اكنون بدانيد هر خوني كه در اين فتنه بر زمين ريخته شود، هدر است و هر عهدي كه با كسي بسته‌ام، زير دو پاي من است.»
بدين طريق معاويه عهد نامه‌اي را كه خود نوشته، پيشنهاد كرده و پاي آن را مهر نهاده بود، زير پا نهاد و خود را به زودي رسوا كرد!
امام حسن بن علي (ع) هم با شكوه و وقار امامت ـ. چنان كه چشم‌ها را خيره و حاضران را به احترام وادار مي‌كرد. ـ. بر منبر آمد و خطبه تاريخي مهمي ايراد فرمود. پس از حمد و ثناي خداوند جهان و درود فراوان بر رسول خدا (ص)، فرمود: «.. به خدا سوگند من اميد مي‌دارم كه خيرخواه‌ترين خلق براي خلق باشم و سپاس و منت خداي را كه كينه هيچ مسلماني را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براي هيچ مسلماني نيستم ...» سپس فرمود: «معاويه چنين پنداشته كه من او را شايسته خلافت ديده ام و خود را شايسته نديده ام. او دروغ مي‌گويد. ما در كتاب خداي عزوجل و به قضاوت پيامبرش از همه كس به حكومت اولي تريم و از لحظه‌اي كه رسول خدا وفات يافت، همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ايم.»
آن گاه به جريان غدير خم و غصب خلافت پدرش امام علي (ع) و انحراف خلافت از مسير حقيقي اشاره كرد و فرمود: «اين انحراف سبب شد كه بردگان آزاد شده و فرزندانشان ـ يعني معاويه و يارانش ـ نيز در خلافت طمع كردند.»

حركت از كوفه به مدينه

امام حسن (ع) پس انجام صلح تحميلي با معاويه، حكومت كوفه را رها نمود و بعد از چند روزي، آماده حركت به مدينه شد. معاويه هم به اين ترتيب، خلافت اسلامي را در زير تسلط خود آورد، وارد عراق شد و در سخنراني عمومي رسمي، شرايط صلح را زير پا نهاد.
معاويه، آن حضرت (ع) را نيز به حال خود رها نكرد و با تمام توان و با جاسوسان و عمال خود، امام مجتبي (ع) را زير نظر گرفت و از هر راه ممكن، سخت‌ترين فشار و شكنجه را بر اهل بيت (ع) و شيعيان ايشان روا داشت.
امام حسن (ع) در تمام مدت امامت خود كه ۱۰ سال طول كشيد، در نهايت اختناق زندگي كرد و هيچ گونه امنيتي نداشت، حتي در خانه خود نيز در آرامش نبود.

شهادت مظلومانه سبط اكبر خاتم الانبيا (ص)

آن امام همام (ع) سرانجام در ۲۸ صفر سال ۵۰ هجري قمري و در سن ۴۷ سالگي، به اغواء و تحريك معاويه و به دست همسر خود (جعده)، بواسطه آب زهرآلودي مسموم شد و به شهادت رسيد.
پيكر مطهر آن حضرت (ع) به دليل توطئه و مخالفت دشمنان براي دفن در مسجد پيامبر (ص) در مدينه، در قبرستان بقيع دفن گرديد كه حتي دشمنان و بدخواهان اهل بيت عصمت و طهارت (ع)، از تيرباران بدن مبارك و تابوت آن حضرت (ع) هم دريغ نكردند و قريب به ۴۰ تير بر آن بدن پاك و نوراني و تابوت حامل آن زدند. 
همسران امام حسن مجتبي (ع)؛ ام الحق (دختر طلحه بن عبيدالهپ)، حفصه (دختر عبد الرحمن بن ابي بكر)، هند (دختر سهيل بن عمد) و جعده (دختر اشعث بن قيس) و فرزندان آن حضرت (ع) نيز از دختر و پسر، ۱۵ نفر به نام‌هاي زيد، حسن، عمرو، قاسم، عبداله، عبدالرحمن، حسن اثرم، طلحه، ام الحسن، ام الحسين، فاطمه، ام سلمه، رقيه، ام عبدالهن و فاطمه هستند.

كمالات و فضايل انساني، معنوي و اخلاقي كريم اهل بيت (ع)

كريم آل محمد امام حسن مجتبي (ع) در كمالات انساني، يادگار پدر (ع) و نمونه كامل جد بزرگوار خود (ص) بود و در سرشت و طينتش، برترين نشانه‌هاي انسانيت وجود داشت.
آن حضرت (ع) از جهت منظر، پيكر، اخلاق و بزرگواري به رسول اكرم (ص) بسيار شبيه و مانند بود. وصف كنندگان آن حضرت (ع)، او را چنين توصيف كرده اند: «داراي رخساري سفيد آميخته به اندكي سرخي، چشماني سياه، گونه‌اي هموار، محاسني انبوه، گيسواني مجعد و پر، گردني سيمگون، اندامي متناسب، شانه‌اي عريض، استخواني درشت، مياني باريك، قدي ميانه، نه چندان بلند و نه چندان كوتاه، سيمايي نمكين و چهره‌اي در شمار زيباترين و جذاب‌ترين چهره ها.»
كريم آل طه (ع)، عابد‌ترين و بي اعتنا‌ترين مردم زمان به زيور دنيا بود، ۲۵ بار حج پياده به جاي آورد. هر گاه از مرگ ياد مي‌كرد مي‌گريست و هر گاه از قبر ياد مي‌كرد مي‌گريست، هر گاه به ياد ايستادن به پاي حساب مي‌افتاد، چنان نعره مي‌زد كه بيهوش مي‌شد و چون به ياد بهشت و دوزخ مي‌افتاد، همچون مار گزيده به خود مي‌پيچيد. از خدا طلب بهشت مي‌كرد و از آتش جهنم به خدا پناه مي‌برد. چون وضو مي‌ساخت و به نماز مي‌ايستاد، بدنش به لرزه مي‌افتاد و رنگش زرد مي‌شد. سه نوبت دارايي اش را با خدا تقسيم كرد و دو نوبت از تمام مال خود براي خدا گذشت. هر كه او را مي‌ديد به ديده اش بزرگ مي‌آمد و هر كه با او مصاحبت داشت، به او محبت مي‌ورزيد و هر دوست يا دشمني كه سخن يا خطبه او را مي‌شنيد، به آساني درنگ مي‌كرد تا سخن خود را تمام كند و خطبه اش را به پايان ببرد. حلم و گذشت امام حسن (ع) با كوه‌ها برابري مي‌كرد.
در جود و بخشش امام مجتبي (ع) هم حكايات و روايات متعددي بيان شده كه از جمله روايت مدائني در مورد سفر پياده آن حضرت (ع) همراه با امام حسين (ع) و عبدالله بن جعفر به حج است كه توشه و تنخواه آنان گم شد و گرسنه و تشنه به خيمه‌اي رسيدند كه پيرزني در آن زندگي مي‌كرد. پيرزن با شير تنها گوسفندي كه داشت سيرابشان كرد و به آنان غذا داد. هنگام رفتن به پيرزن گفتند: ما از قريشيم و به حج مي‌رويم. چون بازگشتيم نزد ما بيا، با تو به نيكي رفتار خواهيم كرد. روزگاري گذشت و كار بر پيرزن سخت شد، از آن محل كوچ كرد و عبورش به مدينه افتاد. حسن بن علي (ع) او را ديد و شناخت. پيش رفت و فرمود: مرا مي‌شناسي؟ گفت: نه. فرمود: من همانم كه در فلان روز ميهمان تو شدم، و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دينار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسين بن علي (ع) و عبدالله بن جعفر فرستاد، آنان نيز هر يك، همان اندازه به او بخشش كردند.

جملاتي گهربار از امام حسن مجتبي (ع)

- بر شما باد به تفكر، كه تفكر مايه حيات قلب شخص بصير و كليد در حكمت است.
- هيچ گروهي با هم مشورت نكردند، مگر آن كه به راه پيشرفت خود رهنمون شدند.
- تمام كردن احسان، از آغاز كردن آن بهتر است.
- هر كس احسان‌هاي خود را بر شمرد، بخشندگي خود را تباه كرده است.
- احسان آن است كه تأخيري در پيش و منتي در پس نداشته باشد.
- هر كه به حُسن اختيار خدا براي خود اعتماد كند، آرزو نمي‌كند كه در حالتي جز آن چه خدا برايش اختيار كرده است، باشد.
- خوش رفتاري با مردم، رأس خرد است.
- نشانه برادري، وفاداري در سختي و آسايش است.
- هر گاه شنيدي شخصي آبروي مردم را مي‌ريزد، بكوش تا تو را نشناسد.
- با همسايه ات به نيكي همسايگي كن تا مسلمان باشي.
                                                         *****
الّلهُمَّ ارْزُقْنا زِيارَتَهُ وَ شَفاعَتَهُ وَ اجعَلنَا مِن خَيرِ شِيعَتِهِ وَ مُحِبِّيهِ
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.